آذربايجانيم

۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۰

ناله هايمان در وساطتت وجودمان با نبودنمان عجين شده است. خود را چون نمي دانمي مي دانيم در اوج دانستن.چرا كه بودن و دانستنمان جز نبودن و ندانستن هيچ بري ندارد...آزادي بيانمان در خلاء به نيستي بدل گشته است و باورهايمان همه در هجوم ثانيه هاي تهاجم و ترس به يغما گرفته شده است....

اين است زندگي آزادانه ملت من كه دانستن خود را فداي سالم ماندنشان مي كنند؟...صداي هستي شان را با دستان خود خفه مي كنند؟ زيرا عاقبت دانستن ها...نوشتن ها ...بيدار كردن ها جز پشت سلولهاي زندان و انفرادي كشيدن ها  چيزي نيست....البته حق است؛ چرا كه ترس از ملت بيدار با افكاري روشن وهم آور است...بيداري يك ملت چيزي فراتر از نابود ساختن اساس يك سياست است....بيداري يك ملت در بطن، به سان حمايتي ازلي است از تاريخ خفته خود  ،از رشادتها ، از پيروزي ها ، از شهيد شدنها ، از زندانيان سياسي و.. و صد البته بيداري از حقوق پايمال شده يك ملت....يك ملتي كه حتي زبان مادري خود را در پس تئوري هاي نامربوط رژيم فاشيست دفن كرده است....ملتي كه بودن خود را نه با نام پر شور تورك بلكه با تاريخ تحريف شده آذربايجاني  فرياد مي كشند....

ايوب شيري يكي ديگر از همان خودماني هست كه خود را نباخت...بيداري خود را با شجاعت اثبات كرد...باشد كه امروز در زندان به آرزوي هواي آزادي چشم دوخته باشد و آه شكنجه ها را در خود حبس مي كند اما در دل به فرداهاي روشن اميد دارد....

ايوب شيري ، برادري كه تورك بودنش را به هيچ بهايي نفروخت بلكه براي به دست آوردن حقوق ملي و مدني خود به پا خواست و آگاهي اش را در پس پرده ي ترس و وحشت پنهان نكرد و تورك بودنش را به اثبات رساند.

ايوب شيري بدان و يقين داشته باش كه هاراي تو هاراي ما نيز هست باشد كه در آنجا فريادت را در زبانت خشك مي كنند تو تنها نيستي و در دل ما ملت تورك مانند همه ي زندانيان سياسي مي درخشي.....اميدوار باش كه فرداهاي درخشان را خواهيم ديد....


توران قيزي



بؤلوم : یازار : AZERBAIJAN 6 باخیش


 

بلاگا گؤره